ماهیِ دریا

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

دیشب تو ذهنم سال 97 رو مرور کردم یکم!

خیلی بد نبود راستش،زندگیم کاملا عوض شد ینی از 93 تا 97 اونقدر داغون کردم خودم و زندگیم رو که شاید تا کامل درست بشه بازم چند سال طول بکشه اما همین که از مسیر اشتباهم برگشتم و راه درست رو در پیش گرفتم،خیلی خوبه!

فکر کن 4 سال با یه اشتباه بچه گانه زندگیت رو بسوزونی و  یهو به خودت بیای  بخوای از خاکستر باقی مونده ادامه زندگی رو از نو بسازی...

من مطمئنم می تونم بهتر بشم و امیدوارم سال بعد توی این روز همونجایی باشم که تو بوژو می نویسم و تلاشمم می کنم که رو حرفم بمونم هر چند که تا الان روش موندم و موفق شدم...

امیدوارم امسال همه چی بهتر بشه واسه همه...آمین


...


این آهنگ و متنش منو عجیب دگرگون می کنه!

بی مخاطب ترینم اما هنوز عشق دارم تو قلبم واسه اونایی که عاشقمن!



از دریا نترسانم؛ که من در قلبِ تو، جان می دهم…
دریا بشی… زیبای من؛ غرقِ نگاهت می شوم… هـــی…

"دیوانه"از رضا بهرام


  • ماهـی
+عاشق آشپزی و شیرینی پزی ام.
امسال عید هم کلی ذوق دارم و کلی ایده و رسپی که انشاالله هفته بعد بخشی از اون ها رو درست می کنم.
به مامی هم انگیزه دادم و ذوق و می خواد کمکم کنه و منم که عاشقشم:*
من دارم اولین ها رو تجربه می کنم و این حس شیرین ،زندگی رو برام بهتر می کنه.
برای فردا شب هم کیک می پزونم.
فردا خیلی کار دارم و روز شلوغی رو باید بگذرونم.
هم باید چند تا کتاب  رو مرور کنم و نت بردارم و هم ورزش و دوش بعدش...
روزای شلوغ رو عاشقم و از خستگی آخر شبش لذت می برم و امیوارم همه چی خوب پیش بره.
امیدوارم #پ جانم رو فردا ببینم،خیلی دلتنگشم :(
من ،هم دوس دارم مهمون برامون بیاد و هم مهمونی بریم اما برعکس خیلی ها از مهمونی دادن بیشتر خوشم میاد و ذوق مهمونیای عید رو دارم...
زندگی همین معاشرت ها و دروهمی هاست دیگه ...

+مواد لازم برای اون چیزای خوشمزه رو امروز با ددی خریدیم و من با دیدن قیمت هر کدومشون یه بار هنگ می کردم،(به قول زوربا) چه خبرتونهههه هااا چههه خبرررتووونهههه!!!!!
بابا بودن خیلی سخته ها،قدرشونو بدونیم و بهشون بگیم چقدر دوستشون داریم و می بینیم زحمتهاشون رو...

  • ماهـی

دقیقاً اون زمانی که می خوام از حالِ بد و غمِ تو دلم فرار کنم،یه فلاسک چای می ذارم کنارم و هــــی ماگ پر و خالی می شه...

بغض خفه م می کنه اما با چای قورتش می دم...

الان هم غم عالم نشسته تو دلم و نمی تونم اشک بریزم،نمی تونم با هیچ کسی حرف بزنم،همش خودمو می زنم به کوچه علی چپ اما بازم نمی شه،نمی تونم خودمو آروم کنم،چه کنم که 4 سال گذشته رو جبران کنم؟چرا من نمی تونم برگردم عقب؟

نکنه همه ی این ها خواب باشه!!!

کاش خواب باشه،کاش خواب باشه!

  • ماهـی

روزها در حال دویدن هستن و من رو محکم به دنبال خودشون می کِشَن ...

خیلی هفته گذشته رو خوب شروع کردم بر عکس این هفته،کلاً این هفته انگیزه هام نابود شدن و خاکسترشون رو تو فضای اتاقم می بینم،خاکستر شدن اتفاق خوبای آینده رو هم ...

کاش سر عقل بیام و اون گذشته رو همون جا،جا بذارم و تو حال زندگی کنم ...

این 5شنبه مهمونی دعوتیم و تهِ دلم یه خوشیِ کوچولو دارم و نمی دونم چرا؟!!!

عجیب ترین اتفاق تو این یه سال گذشته رو از سرگذروندم و هنوزم زنده ام ...

چیه این انسان که این همه قوی ه و خودشم خبر نداره ...

  • ماهـی

امروز جمعه،10 اسفند 1397

من عاشق نوشتنم،مخصوصا نوشتن حرف های بی سر و تهـ ی که از ذهن شلوغم رد می شن ...

نزدیک به یازده شب ه و منم منتظرم فیلم م دانلود بشه و نت ر خاموش کنم و فیلم ببینم...

الان هم در حالیکه تو یه دستم لیمو شیرین ه و کم کم مزه مزه ش می کنم،دارم می نویسم بلکه خالی بشم از حجم حرفای نگفته ...


  • ماهـی